دلنوشته ای برای شیخ

نویسنده ی وبلاگ "گنج در ویرانه" مطلبی را تحت عنوان "دل نوشته ای برای شیخ" در وبلاگ شخصی خود مکنتشر کرده است.
بر اساس این گزارش در این مطلب آمده است:

سلام شیخ بی چراغ!

من تو منابع تاریخی ای که دم دستم بود، چیزی از جوونی "حبیب ابن مظاهر" پیدا نکردم. از دوران جوونی شما هم چیزی نمی دونم (دلت جوون باشه!). حبیب حدود هفتاد سال سن داشت، مثل شما، سرخ روی سفیدموی بود شبیه شما، چشمای به گودی نشسته، صورت استخوانی پر از شیار و چروک؛ اما نشنیدم که لباس پیغمبر تنش کرده باشه. خوندم زره و کلاهخود جنگی پوشید، انقلابی بود، رفتارهاش به سن و سالش نمی خورد، مثل شما! حبیب هیچ وقت قوز نکرد، سر بالا بود، پیر شد اما چشم بصیرتش ضعیف نشد، ظهر عاشورا شنید یه پلیدی از یه گوشه ای به حسین(ع) گفت: "نماز شما که قبول نمی شود." چون ابرمرد بود و غیور، خروشید: "نماز آل پیغمبر خدا قبول نمی شود و نماز تو ای الاغ قبول می شود؟!" مثل باد دوید و طرف رو از اسبش انداخت. برای این کار لازم نبود محافظهاشو از سر راه کنار بزنه، چون محافظی نداشت، خودش محافظ رهبرش بود.

سرش که نشست روی تیزی نیزه و تو کوچه های شام چرخید، این سر سفید فکر می کنم بین بقیه ی سرهای مومشکی خوب می درخشید. حبیب تا نوک نیزه عروج کرد تا جلوی کسی سر خم نکنه. هفتاد سال شب و روز رگهاشو پر کرد تا ظهر عاشورا جوی پرخون تری جلوی حسین راه بندازه. انقلابی بود. موعظه کرد و رجز خوند اما با شبکه های ابن زیاد مصاحبه نکرد. دعوا داشت سر اسلام محمد(ص)، "دعوا سر سربند یا فاطمه بود"، نه علیه نائب مهدی فاطمه... حبیب بن مظاهر راضی شهید شد. اما شیخ!

کاش در قاموس تو هم وفا و شکیبایی بود. ای تویی که شعار آبروخواهی ات حضور در بنیاد شهید بود، میشه به من بگی شهادت یعنی چی؟ اگر عموی 18 ساله ی من شهید محمدرضا طاهری به اندازه ی تو از خدا عمر می گرفت، روزی هزار بار به دفاع از انقلاب خمینی محال بود بذاره یه مو از سر علی کم بشه. کفن می پوشید، کفنی به رنگ عمامه ی تو! راستی این موهای صاف و شونه کشیده و مرغوب، سفیدی محاسن توست یا سفیدی ماستی که بر معایبت مالیده ای؟

دوستی داشتم که می گفت دوست دارم چادرم یه ذره از حد عادی بلندتر باشه تا لبه اش خاکی بشه،‌ تا هر وقت چادر سرم می کنم یادم باشه این حجاب مادرم زهراست (س)، حداقل تا وقتی با این چادر بیرونم، هر جایی نرم، هر حرفی نزنم،‌ هر سری به هر نگاهی بلند نکنم، با هر صدایی نخندم... کاش تو هم هر روز صبح که عمامه ات رو می پیچی، یادت می اومد که به حرمت لباس چه کسی آبرو گرفتی(البته گذشته ها رو میگم!) به عبای رسول خدا! آره از روحانیت لباس و کلاس گرفتی و از مسئولیت نون و نوا!

تو از همون اول هم کاندیدای معترض نبودی، شیخ! چون به کاندید شدن و آخر شدن عادت داری، مثل این بنده های خدا که کنکور دادن برنامه ی هرسالشونه!

فقط... کاش خدای حبیب ابن مظاهر، توی هفتاد سالگی ات نگاهت کرده بود. کاش عاقبت به خیر می شدی!

نظرات 2 + ارسال نظر
.:: علی ::. پنج‌شنبه 27 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 02:18 ب.ظ http://norouzshop.mihanblog.com

^^^^^^^^^^^^^^^^#####^^^^####^^^^^^
^^^^^^^^^^^^^^#^#^#^^^^#^^^^^#^^^^^
^^^^^^^^^^^^^#^#^^#^^#^^^^^#^^#^^^^
^^^^^^^^^^^^^#^#^#^#^#^^^##^^^#^^^^
^^^^^^#^^^^^#^^^#^#^#^####^^^#^^^^^
^^^^^^##^^^^#^^^#^#^^^^#^^^#^#^^^^^
^^^^^^###^^^^#^^^#^#^^^#^^#^^^#^^^^
^^^^^^#####^^^#^^#^^#^^##^^^^^#^^^^
^^^^^^^#####^^^############^^##^^^^
^^^^^^^^^^##^^^^##^^^^######^^^^^^^
^^^^^^^^^^^##^^###^####^^^^^^^^^^^^
^^^^^^^^^^^#####^^^^^^^^^^^^^^^^^^^
^^^^^^^^^^###^^^^####^^^^^^^^^^^^^^
^^^^^^^^^##^^^^^^^#####^^^^^^^^^^^^
^^^^^^^^##^^^^^^^^^^####^^^^^^^^^^^
^^^^^^^##^^^^^^^^^^^^###^^^^^^^^^^^

سلام دوست گرامی

وب خیلی خوبی داری [قلب][گل][گل]

همین جور داشتم برای خودم تو نت میگشتم وب قشنگت رو دیدم[قلب]

کارت خیلی خوبه بهت تبریک میگم[گل]

یه سر به وبلاگ من هم بزن اگه خواستی و دوست داشتی بگو تا لینکت کنم

منتظرم ها

یادت نره

http://norouzshop.mihanblog.com

محمد جمعه 28 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 10:09 ب.ظ http://kumail.blogsky.com

سلام
عید نوروز را به شما تبریک عرض می کنم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد